برای غزه
از بغض نام غزه ردیفم شکسته است
این مرزهای بستهی ناکام آب و نان،
این خاک بینصیب خدایا چه خسته است!
مفهوم گیج عدل به دادت نمیرسد
حتی خدا به گرد نگاهت نمیرسد
از اشک چشمهای تو فواره ساختند
خشم سپیدرود به پایت نمیرسد
تقویم سرخ هشتم دیماه سهم تو
حقالسکوت غصب زمین تو سهم ما
جغرافیای مبهم چشمان قهوهایت
این مرزهای شسته به کین تو سهم ما
از سالهای صلح سگی، جنگ مانده است
از ما فقط حکایت یک ننگ مانده است
با من بگو جنازهی خود را چه کردهای؟
وقتی فقط برای تو یک سنگ ماندهاست
جشن مسیح و وعدهی موسی به خون نشست
سلاخخانههای حقوق بشر کجاست؟
آتش گرفته پیرهن بادهای شرق
"طور" و پناهگاه شب دربهدر کجاست؟
موسی! عصای چوبی و سحرت اثر نکرد
قوم یهود خواب تو را هم ندیدهاند
از خاک و خون به نام تو کاشانه ساختند
بعد تو سالهاست به دریا رسیدهاند!
فاطمه شمس
دیکته
بچه ها دیکته دارید ، قبولی سخت است
هر کسی درس نخواند به خدا بد بخت است
حرف ها مثل هم اند از همه جا می آیند
گاه چسبیده به هم گاه جدا می آیند
جمله ها اکثرشان سخت و دو پهلو هستند
جمله ها مثل دوتا دوست به هم وا بستند
بچه ها روز مهمی است ! بخوانید که من ...
سر قولی که ندادید بمانید که من ـ
ـ دوست دارم جلوی چشم کسی بد نشوید
از خیابان ِ خدا با عجله رد نشوید !
روز ها از پَس ِ هم رد شد و موعود رسید
روز مقبولی و تجدیدی و مردود رسید
دست ِ من بید شد از ترس ِ ... معلم : سر خط
بچه ها حرف نباشد ، بنویسید فقط !
بنویسید خدا بعد بخوانید هوس
« بنویسید قناری و بخوانید قفس »
بنویسید که طوفان و تلاطم شده است
هی بچرخید! خدا پشت ِ خدا گم شده است !
بنویسید زمین سخت غریب است ، غریب
وقت ِ افتادن از این تخت ، قریب است ، قریب !
بچه ها گوش کنید این دو سه خط سنگین است
بنویسید شعف دخترکی غمگین است
روزگاری است تزلزل به تنش زل زده است
چشم های هوس از دور به او پل زده است
بنویسید شعف دخترکی کم پیداست
این همه گم شده اما همه جا غم پیداست!
گرچه بابا غم نان می خورد و ما نان را
آخرین خط بنویسید بزرگ است خدا
...
بچه ها خسته نباشید ورق ها بالا !
یاسر قنبرلو
دیوانه
- این دریا مله منه هیچ کس حق نداره این جا ماهی گیری کنه.
مردم خندیدند.
ادامه داد:
- هر کس دلش ماهی می خواد باید از من بخره.
مردم باز خندیدند.
مردم از این که او را مورد تمسخر قرار گرفته بود زد زیر گریه. در حال که دریای نقاشی شده را بر دیوار در آغوش می کشید، داد زذ:
چرا متوجه نيستين. جز من هيچ كس نمي تونه توي اين دريا ماهي گيري كنه.
فرشته ها
رسول يونان
اگر به خانه من آمدی ای مهربان برای من چراغ بیاور ... و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم. اگر در سرزمین عجایب زندگی می کردم بهتر از این بود!!! در واقعیت من و تو با هم غریبه ایم و در رویای من یکرنگ و صمیمی نه در واقعیت می توانم نزدیک شوم و نه در رویا هایم از تو دور اگر در سرزمین عجایب زندگی می کردم بهتر از این بود! آیا این حس غریب عشق است؟ به من بگو آیا این عشق است؟ چقدر خسته ام تمام خیا با نها را دود و همه پنجرها را غبار گرفته کجاست بلورهای عاطفه؟ کجاست آرزوهای سبز؟ کجاست این همه عشق؟ خدا یا رنگی به د نیا بزن و رنگی به من. .