عید آمد
عید آمد و ما خانه ی خود را نتکاندیم
گردی نستردیم و غباری نستاندیم
هر جا گذری غلغله ی شادی و شور است
ما آتش اندوه به آبی ننشاندیم
آفاق پر از پیک و پیام است، ولی ما
پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم
احباب کهن را نه یکی نامه بدادیم
و اصحاب جوان را نه یکی بوسه ستاندیم
من دانم و غمگین دلت، ای خسته کبوتر
سالی سپری گشت و ترا ما نپراندیم
صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند
ما این خرک لنگ زجویی نجهاندیم
ماننده افسونزدگان، ره به حقیقت
بستیم و جز افسانه ی بیهوده نخواندیم
از نه خم گردون بگذشتند حریفان
مسکین من و دل در خم یک زاویه ماندیم
طوفان بتکاند مگر "امید" که صد بار
عید آمد و ما خانه خود را نتکاندیم
مهدی اخوان ثالث
پ.ن: یه سلام بهاری به دلای بهاری
سر سفره هفت سین تون وقتی از خدا بهترین حالات و می خواین به یاد مام باشین
عید همه مبارک

اگر به خانه من آمدی ای مهربان برای من چراغ بیاور ... و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم. اگر در سرزمین عجایب زندگی می کردم بهتر از این بود!!! در واقعیت من و تو با هم غریبه ایم و در رویای من یکرنگ و صمیمی نه در واقعیت می توانم نزدیک شوم و نه در رویا هایم از تو دور اگر در سرزمین عجایب زندگی می کردم بهتر از این بود! آیا این حس غریب عشق است؟ به من بگو آیا این عشق است؟ چقدر خسته ام تمام خیا با نها را دود و همه پنجرها را غبار گرفته کجاست بلورهای عاطفه؟ کجاست آرزوهای سبز؟ کجاست این همه عشق؟ خدا یا رنگی به د نیا بزن و رنگی به من. .