رباعی طنز
من آب گذشته از سرم مي گويم
من عاشقم ، احمقم ، خرم مي گويم
انگار كه چاره اي ندارم ديگر
من اسم تو را به مادرم مي گويم
من عاشقم ، احمقم ، خرم مي گويم
انگار كه چاره اي ندارم ديگر
من اسم تو را به مادرم مي گويم
عاشق نشدیم کار نیکی بکنیم
یا اینکه گناه شیک و پیکی بکنیم
عاشق شده ایم تا بدانند همه
ما هم بلدیم جیک جیکی بکنیم
جليل صفر بيگي
+ نوشته شده در چهارشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۸۷ ساعت 18:7 توسط علی
|
اگر به خانه من آمدی ای مهربان برای من چراغ بیاور ... و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم. اگر در سرزمین عجایب زندگی می کردم بهتر از این بود!!! در واقعیت من و تو با هم غریبه ایم و در رویای من یکرنگ و صمیمی نه در واقعیت می توانم نزدیک شوم و نه در رویا هایم از تو دور اگر در سرزمین عجایب زندگی می کردم بهتر از این بود! آیا این حس غریب عشق است؟ به من بگو آیا این عشق است؟ چقدر خسته ام تمام خیا با نها را دود و همه پنجرها را غبار گرفته کجاست بلورهای عاطفه؟ کجاست آرزوهای سبز؟ کجاست این همه عشق؟ خدا یا رنگی به د نیا بزن و رنگی به من. .